چه کسی برق را کشف کرد؟
مقدمه
کشف برق یکی از مهمترین دستاوردهای بشری است که زندگی مدرن را شکل داده است. از مشاهدات اولیه الکتریسیته ساکن تا توسعه شبکههای قدرت هوشمند، این تاریخچه نشاندهنده کنجکاوی، آزمایش و نوآوری است. این گزارش به بررسی این سفر پرداخته و اطلاعات دقیق و سازمانیافتهای ارائه میدهد.
مشاهدات باستانی
تحقیقات نشان میدهد که اولین مشاهدات الکتریسیته به دوران باستان بازمیگردد. تالس میلتی (حدود 600 قبل از میلاد) مشاهده کرد که کهربا وقتی مالیده میشود، اشیاء سبک مانند پر را جذب میکند، پدیدهای که بعداً الکتریسیته ساکن نامیده شد. این مشاهده در نوشتههای او ثبت شده، اگرچه برخی تاریخدانان بحث میکنند که آیا او واقعاً این آزمایش را انجام داده یا فقط گزارش کرده است. اصطلاح “الکتریسیته” از کلمه یونانی برای کهربا، “الکترون”، گرفته شده است، که اهمیت این ماده را در مطالعات اولیه نشان میدهد. کهربا، رزین فسیلی از درختان باستانی، برای زیبایی و جواهرات ارزشمند بود، و احتمالاً خواص الکتریکی آن به طور تصادفی کشف شد وقتی مردم متوجه شدند که کهربا مالیده شده میتواند ذرات کوچک را جذب کند.
علاوه بر تالس، ارسطو نیز درباره خواص کهربا نوشت، اشاره کرد که کهربا نه تنها اشیاء سبک بلکه حشرات کوچک را نیز جذب میکند، توانایی الکترواستاتیکی آن را نشان میدهد. با این حال، او به اشتباه فکر میکرد این جذب به دلیل نوعی روح یا نیروی حیاتی در کهربا است، نه بار الکتریکی.
ماهیهای الکتریکی نیز در متون مصری باستان (2750 قبل از میلاد) ذکر شدهاند، به ویژه ماهی کپور الکتریکی (Malapterurus electricus) که میتواند شوک الکتریکی تولید کند. این ماهیها برای تولید اثر بیحسکننده شناخته شده بودند و برای درمان بیماریهایی مانند نقرس و سردرد استفاده میشدند. پزشک یونانی اسکریبونیوس لارگوس (حدود 1-50 میلادی) در کتاب “Compositiones” خود استفاده از پرتوهای الکتریکی برای اهداف درمانی را مستند کرد. تاریخنگار رومی پلینی بزرگ (23-79 میلادی) نیز درباره خواص الکتریکی برخی ماهیها نوشت، اشاره کرد که شوکهای آنها از طریق مواد هادی مانند شمشیرها یا چوبهای ماهیگیری احساس میشد. او توضیح داد که ماهیگیران از این ماهیها برای بیحس کردن سایر ماهیها استفاده میکردند تا شکار آسانتر شود. پلینی همچنین اشاره کرد که برخی معتقد بودند پوشیدن تکهای از ماهی تورپدو میتواند بیماریهای مختلف را درمان کند، نشاندهنده استفاده نه تنها عملی بلکه خرافی از ماهیهای الکتریکی است.
رعد و برق، نمایش قدرتمند تخلیه الکتریکی، توسط فرهنگهای باستانی مشاهده و اغلب اسطورهای شد. در اساطیر یونان، رعد و برق با زئوس، پادشاه خدایان، مرتبط بود که گفته میشد از کوه المپ رعد و برق پرتاب میکند. فرهنگهای دیگر نیز خدایان یا توضیحات خود را برای رعد و برق داشتند، اغلب آن را به قدرت یا مجازات الهی مرتبط میکردند. با وجود طبیعت شگفتانگیز آن، رعد و برق تا آزمایشهای بنجامین فرانکلین در قرن 18 فهم علمی نشد، که نشان داد رعد و برق شکلی از الکتریسیته است. با این حال، مردم باستان قدرت تخریبی آن را شناختند و راههایی برای محافظت از خود در برابر آن جستجو کردند. برای مثال، برخی ساختمانها میلههای فلزی یا مسیرهای هادی به زمین داشتند تا رعد و برق را تخلیه کنند، اگرچه این احتمالاً از تجربه عملی و نه درک علمی انجام شد.
علاوه بر پتانسیل تخریبی، رعد و برق در برخی فرهنگها به عنوان نماد باروری و تجدید دیده میشد. مردم زاپوتک در Mesoamerica، برای مثال، رعد و برق را با خدای خود کوکیجو مرتبط میدانستند، که باور داشتند باران و رفاه میآورد. این دوگانگی رعد و برق—تخریبی اما حیاتبخش—موضوعی تکرار شونده در تفسیرهای انسانی از این پدیده طبیعی در طول تاریخ بوده است.
مطالعات علمی اولیه (قرن 16 تا 18)
مطالعات علمی الکتریسیته در قرن 16 شکل گرفت، با پژوهشگرانی که آزمایشهایی برای درک و توصیف پدیدههای الکتریکی انجام دادند. این دوره پیشرفتهای قابل توجهی در درک الکتریسیته ساکن و پایهگذاری برای اکتشافات بعدی در جریان الکتریسیته و الکترومغناطیس داشت.
- ویلیام گیلبرت (1544-1603):
ویلیام گیلبرت، پزشک و فیلسوف طبیعی انگلیسی، یکی از پیشگامان در مطالعه الکتریسیته و مغناطیس محسوب میشود. در کتاب “درباره مغناطیس، اجسام مغناطیسی و مغناطیس بزرگ زمین” (1600) منتشر شد، او نیروهای مغناطیسی را از الکتریکی جدا کرد. او مشاهده کرد که در حالی که آهنربا آهن را جذب میکند، کهربا مالیده شده اشیاء سبک مختلفی را جذب میکند. او همچنین اصطلاح “الکتریکوس” را برای توصیف این خاصیت جذاب معرفی کرد.
کار گیلبرت در جداسازی مطالعه الکتریسیته از مغناطیس مهم بود. او آزمایشهایی با مواد مختلف برای تعیین خواص الکتریکی آنها انجام داد و ابزاری به نام “ورسوریوم” ساخت، سوزنی چرخان برای تشخیص بارهای الکتریکی. اگرچه او ماهیت بار الکتریکی یا رفتار آن را کاملاً درک نکرد، کار او نقطه شروع برای پژوهشگران آینده فراهم کرد.
یکی از مشارکتهای کلیدی گیلبرت شناخت این بود که خود زمین یک آهنربا بزرگ است، که تغییرات در خوانش قطبنما را توضیح داد. این بینش برای ناوبری حیاتی بود و درک ژئومغناطیس را بیشتر کرد. با این حال، دیدگاههای او درباره الکتریسیته محدود بود؛ او معتقد بود که تنها کهربا و چند ماده دیگر خاصیت الکتریکی دارند، بیآگاه از اینکه بسیاری از مواد میتوانند تحت شرایط خاصی الکتریسیته شوند.
- اوت ون گوئریک (1602-1686):
اوت ون گوئریک، دانشمند و مخترع آلمانی، به ساخت اولین ژنراتور الکتریکی اعتبار دارد. دستگاه او شامل یک کره گوگردی بود که میتوانست چرخانده و مالیده شود تا الکتریسیته ساکن تولید کند. این امکان آزمایشهای کنترلشدهتر با الکتریسیته را فراهم کرد، زیرا پژوهشگران میتوانستند بارهای الکتریکی را بر اساس تقاضا تولید کنند.
گوئریک همچنین مشاهده کرد که بار الکتریکی میتواند از کره به اشیاء دیگر منتقل شود، و او نیروی دافعه بین دو جسم باردار را یادداشت کرد. این گام مهمی در درک این بود که بارهای مشابه یکدیگر را دفع میکنند و بارهای غیرمشابه جذب میشوند. کار او الهامبخش تحقیقات بیشتر در رفتار بارهای الکتریکی و تعاملات آنها بود.
علاوه بر کارش روی الکتریسیته، گوئریک برای آزمایشهایش روی خلأ و فشار هوا نیز معروف است. او پمپ خلأ را اختراع کرد و نشان داد که صدا نمیتواند از خلأ عبور کند، با نشان دادن که زنگهایی که در یک شیشه خلأ زده میشوند شنیده نمیشوند. مشارکتهای او در هر دو الکتریسیته و علم خلأ برای پیشرفتهای بعدی در فیزیک بنیادی بود.
- استفن گری (1666-1736):
استفن گری، ستارهشناس و فیلسوف طبیعی انگلیسی، مشارکتهای قابل توجهی در درک هدایت الکتریکی داشت. در آزمایشهایش، او نشان داد که الکتریسیته میتواند از طریق مواد خاصی در فواصل طولانی هدایت شود. برای مثال، او نشان داد که یک لوله شیشهای الکتریسیتهشده میتواند یک برگ طلا را که از یک نخ ابریشمی چند فوت دورتر آویزان است، جذب کند، مشروط بر اینکه مسیری هادی بین آنها وجود داشته باشد.
گری شناسایی کرد که فلزات هادیهای خوبی برای الکتریسیته هستند، در حالی که موادی مانند ابریشم عایق هستند. کار او پایهگذاری برای تمایز بین هادیها و عایقها را گذاشت، که برای مطالعه و کاربرد الکتریسیته اساسی است. او همچنین کشف کرد که برخی مواد میتوانند بار الکتریکی را ذخیره کنند، منجر به توسعه خازنهای اولیه مانند شیشه لیدن شد.
یکی از آزمایشهای قابل توجه گری شامل آویزان کردن یک پسر از طنابهای ابریشمی و الکتریسیته کردن او بود، نشان دادن که بدن انسان میتواند الکتریسیته را هدایت کند. این آزمایش نه تنها درک او از هادیها و عایقها را نشان داد، بلکه پتانسیل خطر الکتریسیته را وقتی به درستی مدیریت نشود، برجسته کرد.
- بنجامین فرانکلین (1706-1790):
بنجامین فرانکلین، چندجانبهگر آمریکایی و یکی از بنیانگذاران، برای آزمایشهایش با الکتریسیته، به ویژه آزمایش بادبادک در 1752، معروف است، که نشان داد رعد و برق شکلی از الکتریسیته است. در این آزمایش، او بادبادکی را در طول طوفان پرواز داد، با کلیدی فلزی به رشته متصل. وقتی بادبادک توسط رعد و برق زده شد، جرقههایی از کلید به پشت دست او پرید، ثابت کرد که رعد و برق و الکتریسیته ساکن یکسان هستند.
فرانکلین همچنین مفاهیم بارهای مثبت و منفی را پیشنهاد کرد، بر اساس مشاهداتش که مواد خاصی وقتی با هم مالیده میشوند، بارهایی تولید میکنند که یکدیگر را جذب یا دفع میکنند. او میله رعد را اختراع کرد، دستگاهی طراحی شده برای محافظت از ساختمانها در برابر رعد و برق با فراهم کردن مسیری برای تخلیه الکتریکی به زمین به طور ایمن. کار او نه تنها درک علمی را پیش برد بلکه کاربردهای عملی داشت که جانها و اموال را نجات داد.
علاوه بر مشارکتهایش در الکتریسیته، فرانکلین مخترع و دانشمند پربار بود، پیشرفتهای قابل توجهی در زمینههایی مانند اپتیک، هواشناسی و اقیانوسشناسی داشت. رویکرد عملگرایانه او به علم و تواناییاش در ترجمه اکتشافات علمی به نوآوریهای عملی تأثیر ماندگاری بر علم و جامعه گذاشته است.
این دانشمندان اولیه و آزمایشهایشان پایهگذاری برای درک عمیقتر و کاربردهای عملی الکتریسیته در قرنهای بعدی کردند. کارشان زمینه را برای توسعه تکنولوژی الکتریکی مدرن فراهم کرد و همچنان الهامبخش تحقیقات علمی امروز است.
کشف جریان برق (اواخر قرن 18 تا اوایل قرن 19)
اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 شاهد تغییر از مطالعه الکتریسیته ساکن به کاوش جریان الکتریسیته بود، که از طریق هادیها جریان دارد و میتواند توسط روشهای مختلف تولید شود. این دوره با اکتشافات کلیدی مشخص شد که پایهگذاری برای تکنولوژی الکتریکی مدرن را گذاشت.
- لوئیجی گالوانی (1737-1798):
لوئیجی گالوانی، پزشک و زیستشناس ایتالیایی، برای کشف الکتریسیته حیوانی معروف است. در 1780، در حالی که یک قورباغه را کالبدشکافی میکرد، متوجه شد که پای قورباغه وقتی با یک اسکالپل فلزی لمس شد، تکان میخورد. آزمایشهای بیشتر او را به این نتیجه رساند که مایعی الکتریکی در موجودات زنده وجود دارد که میتواند توسط فلزات تحریک شود، انقباضات عضلانی ایجاد کند.
کار گالوانی پایهگذاری برای درک بیوالکتریسیته و الهامبخش تحقیقات بیشتر در طبیعت الکتریکی تکانههای عصبی و انقباضات عضلانی بود. اگرچه تفسیر او بعداً توسط ولتا به چالش کشیده شد، آزمایشهایش در ایجاد علاقه به رابطه بین الکتریسیته و موجودات زنده حیاتی بود.
کشف گالوانی بدون جنجال نبود. همعصر او، ولتا، استدلال کرد که الکتریسیته مشاهده شده از حیوان نبود بلکه از تماس بین فلزات مختلف بود. این بحث بین “الکتریسیته حیوانی” و “الکتریسیته فلزی” تحقیقات بیشتری را شعلهور کرد و به پیشرفتهای قابل توجهی در درک هر دو نوع الکتریسیته منجر شد.
- الکساندر ولتا (1745-1827):
الکساندر ولتا، فیزیکدان ایتالیایی، بر کار گالوانی ساخت اما به نتیجهگیریهای متفاوتی رسید. او معتقد بود که الکتریسیته مشاهده شده در آزمایشهای گالوانی از حیوان نبود بلکه از تماس بین فلزات مختلف بود. برای آزمایش این، ولتا اولین باتری، معروف به پشته ولتایی، را در 1800 ساخت. این دستگاه شامل لایههای متناوب روی و مس جدا شده توسط کاغذ یا پارچه مرطوب بود، که جریان الکتریکی پایداری تولید کرد.
پشته ولتایی پیشرفت قابل توجهی بود زیرا منبع قابل اعتمادی از جریان الکتریکی فراهم کرد، آزمایشهای بیشتر و توسعه تکنولوژیهای الکتریکی را ممکن ساخت. کار ولتا نه تنها بحث با گالوانی را حل کرد بلکه راههای جدیدی برای کاوش خواص و کاربردهای جریان الکتریسیته باز کرد.
باتری ولتا ابتدا با شک و تردید مواجه شد، اما توانایی آن در تولید جریان الکتریکی مداوم به سرعت شناخته شد. دانشمندان دیگر، مانند همفری دیوی، از آن برای انجام الکترولیز و کشف عناصری مانند سدیم و پتاسیم استفاده کردند. پشته ولتایی راه را برای باتریهای مدرن و سلولهای الکتروشیمیایی هموار کرد، که در بسیاری از کاربردهای امروز ضروری هستند.
- هانس کریستیان اورستد (1777-1851):
هانس کریستیان اورستد، فیزیکدان و شیمیدان دانمارکی، الکترومغناطیس را در 1819 کشف کرد. در حالی که برای یک سخنرانی درباره الکتریسیته و مغناطیس آماده میشد، متوجه شد که سوزن قطبنما وقتی نزدیک یک سیم حامل جریان الکتریکی قرار گرفت، حرکت میکند. این مشاهده نشان داد که جریانهای الکتریکی میدانهای مغناطیسی تولید میکنند، ارتباط اساسی بین الکتریسیته و مغناطیس را برقرار کرد.
کشف اورستد تحقیقات بیشتری در الکترومغناطیس را الهام بخشید، منجر به توسعههای مهمی مانند فرمولبندی قانون آمپر توسط آندره-ماری آمپر، که میدان مغناطیسی تولید شده توسط یک سیم حامل جریان را توصیف میکند، و قانون القاء فارادی، که توضیح میدهد چگونه یک میدان مغناطیسی در حال تغییر جریان الکتریکی را القا میکند.
کار اورستد نه تنها از نظر علمی مهم بود بلکه در اتحاد دو زمینه مطالعه پیشین جداگانه، الکتریسیته و مغناطیس، نقش داشت. این اتحاد پایهگذاری برای توسعه نظریه الکترومغناطیسی جیمز کلرک ماکسول را گذاشت، که یکی از ستونهای فیزیک مدرن است.
- مایکل فارادی (1791-1867):
مایکل فارادی، دانشمند انگلیسی، با کشف القاء الکترومغناطیسی در 1831 اعتبار دارد. او یافت که یک میدان مغناطیسی در حال تغییر میتواند جریان الکتریکی را در یک هادی القا کند. این اصل اساس کار ژنراتورهای الکتریکی، که انرژی مکانیکی را به انرژی الکتریکی تبدیل میکنند، و ترانسفورماتورها، که ولتاژ جریان متناوب را تغییر میدهند، است.
کار فارادی همچنین شامل توسعه اولین موتور الکتریکی بود، که از اصول الکترومغناطیسی برای تبدیل انرژی الکتریکی به حرکت مکانیکی استفاده کرد. مشارکتهای او در توسعه تکنولوژی الکتریکی مدرن حیاتی بود، و قوانین القاء او همچنان برای درک ما از الکتریسیته و مغناطیس اساسی است.
آزمایشهای فارادی با سادگی و ظرافتشان مشخص شدند. یکی از معروفترین آزمایشهای او شامل حرکت دادن یک آهنربا داخل و خارج یک سیمپیچ بود تا جریان الکتریکی را القا کند، که با استفاده از یک گالوانومتر تشخیص داد. این آزمایش نشان داد که یک میدان مغناطیسی در حال تغییر میتواند الکتریسیته تولید کند، اصلی که اکنون در نیروگاهها در سراسر جهان برای تولید الکتریسیته از منابع انرژی مختلف استفاده میشود.
کشفهای این دوره نه تنها درک علمی از الکتریسیته را گسترش داد بلکه راه را برای کاربردهای عملی آن در سالهای بعد هموار کرد. توانایی تولید، کنترل و استفاده از جریان الکتریکی عصری جدید در تاریخ بشر را نشان داد، جامعه را از طریق پیشرفت در روشنایی، ارتباطات، حمل و نقل و تولید تغییر داد.
کاربردهای عملی برق (اواخر قرن 19 تا اوایل قرن 20)
اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 انتقال الکتریسیته از کنجکاوی علمی به جزء اساسی زندگی مدرن را نشان داد، با کاربردهای گسترده در روشنایی، قدرت و ارتباطات. این دوره با نوآوری شدید و رقابت بین مخترعان و کارآفرینانی که به دنبال بهرهبرداری از الکتریسیته برای استفاده روزمره بودند، مشخص شد.
- توماس ادیسون (1847-1931):
توماس ادیسون یکی از تأثیرگذارترین افراد در تاریخ الکتریسیته است. در 1879، او لامپ رشتهای عملی را توسعه داد که میتوانست برای دورههای طولانی استفاده شود. این پیشرفت منجر به تأسیس اولین ایستگاه قدرت مرکزی در نیویورک در 1882 شد، که با استفاده از جریان مستقیم (DC) برای روشنایی الکتریسیته فراهم کرد.
شرکت ادیسون، جنرال الکتریک، نقش مهمی در الکتریسیته شهرها و توسعه دستگاههای الکتریکی مختلف داشت. او همچنین پیشگام در استفاده از سیستمهای توزیع قدرت DC بود، که ابتدا موفق بود اما بعداً به دلیل محدودیتهایش در انتقال الکتریسیته در فواصل طولانی در مقایسه با سیستمهای AC با چالش مواجه شد.
رویکرد ادیسون به نوآوری سیستماتیک و کامل بود. او یکی از اولین آزمایشگاههای تحقیقاتی صنعتی را در منلو پارک، نیوجرسی، تأسیس کرد، جایی که او و تیمش اختراعات متعددی، از جمله بهبودهای در تلگراف، تلفن و تکنولوژی فیلم، توسعه دادند. رویکرد روشمند او به حل مسئله و تأکیدش بر کاربردهای عملی تأثیر ماندگاری بر مهندسی و شیوههای تجاری مدرن داشته است.
- جورج وستینگهاوس (1846-1914) و نیکولا تسلا (1856-1943):
جورج وستینگهاوس و نیکولا تسلا نقش کلیدی در ترویج استفاده از جریان متناوب (AC) برای انتقال قدرت داشتند. AC مزایای متعددی نسبت به DC دارد، از جمله توانایی تغییر آسان به ولتاژهای مختلف با استفاده از ترانسفورماتورها، که برای انتقال کارآمد در فواصل طولانی حیاتی است.
“جنگ جریانها” بین سیستم DC ادیسون و سیستم AC وستینگهاوس رویداد مهمی در تاریخ الکتریسیته بود. ادیسون استدلال کرد که AC خطرناک است و علیه پذیرش آن کمپین راه انداخت، حتی نمایشهای عمومی از الکتروکوت کردن حیوانات با AC برای برجسته کردن ریسکهایش برگزار کرد. با این حال، مزایای فنی AC در نهایت منجر به پذیرش گسترده آن برای انتقال قدرت شد.
توسعه موتور القایی AC توسط تسلا عامل دیگری در موفقیت سیستمهای قدرت AC بود. طراحی موتور او اجازه داد انرژی الکتریکی به انرژی مکانیکی به طور کارآمد تبدیل شود بدون نیاز به کموتاتورها، که در موتورهای DC مستعد سایش بودند. وستینگهاوس پتانسیل اختراعات تسلا را شناخت و پتنتهای او را مجوز گرفت، که به تأسیس AC به عنوان استاندارد برای توزیع قدرت کمک کرد.
- الکتریسیته شهرها:
اواخر قرن 19 شاهد الکتریسیته سریع شهرها بود. روشنایی خیابانی، ترامواهای الکتریکی و خطوط قدرت برای صنایع و خانهها ویژگیهای رایج شهرها در سراسر جهان شدند. این دوره همچنین شاهد توسعه دستگاههای الکتریکی مانند فنها، اتوها و یخچالها بود، که زندگی خانگی را تغییر داد.
اولین چراغهای خیابانی الکتریکی در پاریس در 1878 نصب شدند، و تا اوایل قرن 20، بسیاری از شهرها سیستمهای روشنایی گستردهای داشتند. ترامواهای الکتریکی کالسکههای اسبی را جایگزین کردند، حمل و نقل عمومی سریعتر و کارآمدتری فراهم کردند. صنایع از موتورهای الکتریکی بهره بردند، که منابع قدرت تمیزتر و انعطافپذیرتری نسبت به موتورهای بخار ارائه کردند.
الکتریسیته همچنین تأثیر عمیقی بر ارتباطات داشت. تلفن، توسط الکساندر گراهام بل در 1876 اختراع شد، با گسترش شبکههای الکتریکی به طور گسترده در دسترس قرار گرفت.